چه قدر منتظرم "شهرك غذايي"را...
چه قدر حوصله كردم كه سال سر بشود
و روزگار برايم قشنگ تر بشود
شبيه شهر كناري و شهرهاي دگر
مسير توسعه ام رو براه تر بشود
چه قدر حوصله كردم به دست مسوولي
"سده" زبانزد و مشهور و جلوه گر بشود
مني كه جلوه بسيار در خودم دارم
چه مي شود كه همين منشا اثر بشود؟!
صنايعم همه تبديل جشنواره شوند
ابّهتم همه سرفصل هر خبر بشود
ز ميوه ها به و سيبري ، گلابي و گردو
خودش ؛ همايش اصحابي از هنر بشود
چه قدر منتظرم "شهرك غذايي"را
ولي اگر بگذارند... ولي اگر بشود!!!
چه قدر مي طلبم كوچه و خيابان هام
كمي مرمّت و آن گاه بي خطر بشود
هواي من پر از آلودگي ز پالايشگاه؛
كه ابر من نتواند كه بارور بشود
و خشكسالي و از بين رفتن باغات...
چه مي شود اگر از اين بلا حذر بشود؟
چه قدر از اين همه تبعيض و ظلم بيزارم
چه مي شود شب من زودتر سحر بشود؟!
چه مي شود دل مسوول من به رحم آيد
و از من اين همه تبعيض ها به در بشود
چه قدر منتظرم سال بعد غم هايم
براي اهل سده، پاك مختصر بشود
و سال بعد براي اهالي اين شهر
پُر از نشاط و تعالي بيشتر بشود