در شهر اگر کس است یک حرف بس است
هنر در ايران از ديرباز رنگ و لعاب بي نظيري داشته است. ايرانيان مردمي هنردوست و هنرپرورند و به هنرمندان نگاه ويژه اي دارند. يكي از مظاهر هنر ايراني كه بي شك زيباترين، تاثيرگذارترين و ماندگارترين آنهاست؛ شعر است. شعر اين وديعه الهي از آنجا داراي چنين قدرت و ابهتي شده است كه ميراثي جاودان از پيشينيان ما و نشان فرهنگ غني ايران و مونس لحظه هاي تنهايي و دلتنگي آدم هاست. بي سبب نيست كه ايرانيان يا شاعرند و يا شعردوست.
در شهر ما شعر سابقه ديرينه اي دارد. شاعران فراواني در هواي اين شهر تنفس كرده اند و در كنار ما بوده اند و هستند. شاعراني كه اگر نام بعضي از آنها را از دفتر تاريخ ادبيات كم كنيم؛ لطمه هاي آشكاري به آن وارد خواهد شد. كساني كه در اين حوزه نامي دارند و افتخاري براي نسل ها هستند. اين موهبت (قدرت شاعري)اگرچه ذاتي و خداداديست اما اگر پرورده نشود محكوم به فناست. هر مقوله اي از هنر نياز به آموزش دارد و شعر هم. اگر نبود نياز به يادگيري كه اصلا هيچ انجمني در تاريخ شكل نمي گرفت و هيچ شاعري به زبان روز و متد شاعري آشنايي پيدا نمي كرد.
شهر ما نيز از ديرباز شاهد برپايي انجمن هاي شعري بوده است كه برخي از آنها تعطيل شده اند. يكي از نمونه هاي بارز آن ادبستان صفا، محفل شعراي دانش آموز شهرستان است. جايي كه-با همه كاستي هايش- بسياري از نام آوران شعر ما در آن آموزش ديدند و باليدند. ضربه اي كه تعطيل شدن آن بر شاعرانگي شاعركان خميني شهر وارد آورد، حالا-بعد از تقريبا شانزده سال- دارد نمود پيدا مي كند.حالا كه خيلي از دانش آموزان ما اصلا نمي دانند چطور بنويسند، از كجا شروع كنند و چطور به نوشته هايشان لباس شاعرانگي بپوشانند. از نظر من خيلي از دانش آموزان اكنون ما كه نوشتن را دوست دارندحتي با اصول اوليه شعر مثل وزن و قافيه نيز آشنايي ندارند.
دانش آموزاني كه مي توانند با پناه بردن به دنياي ادبيات و خط خطي كردن دفتر احساسات بكرشان، از بسياري از جنگ هاي نرم و گرم جان سالم به در ببرند. به ياد دارم كه در زمان تحصيل يكي از توصيه هاي مربيان پرورشي به دانش آموزان اين بود كه اگر حرفي داريد و نمي توانيد به كسي بگوييد، آن را در دلتان نگه نداريد، روي كاغذ بنويسيد و پاره اش كنيد. تاثيري كه اين كار بر آرامش ذهن و روح ما مي گذاشت غيرقابل باور بود. اين تاثير ناشي از همزباني قلم و كاغذ با انسان بود و همين همزباني به تولد شعر و خلق آثار بديع منجر مي شد.
دانش آموز امروز بايد با شعر مانوس شود، بتواند تصويرسازي كند، بتواند با خلق موقعيت هاي شاعرانه ذهنش را پرواز دهد و دلش را از هجوم ناملايمات خالي كند.از هجمه احساسات و افكار بدي مثل ياس و نااميدي، تنهايي و رخوت، دلزدگي و افسردگي وتلخكامي در امان بماند. انديشه هايش به جاي پرسه زدن در فضاهاي ناسالم به دنياي امن، سالم و مطمئن واژه و كلمه راه يابد و تفكراتش پويا و جاري شود.
وجود ريتم و موسيقي در شعر –حتي شعر سپيد كه نوعي موسيقي دروني دارد- گاهي چنان احساس شور و نشاطي به ذهن شاعر سرازير مي كند كه حتي گلگشت دشت و ديدن فيلم هاي آن چناني!! نيز قادر به ايجاد چنان حسي نيستند و نخواهند شد.
استفاده از اوزان، چيدن حروف در كنار هم و آفرينش شعر، احساس همفكري با شاعران بزرگ، حس خوانده شدن و ديده شدن توسط مخاطب، يافتن دوستاني از جنس كلام و بسياري از موقعيت هاي شيريني كه شعر براي شاعر به وجود مي آورد همه و همه مي تواند، نسل امروز را از افتادن در ورطه هايي كه "نبايد" نجات دهد.
شعر اين قدرت را دارد كه ذهن تلخ را و تلخي هاي ذهن را به شيرين ترين وضعيت تغيير دهد. در شعر اين پتانسيل هست كه يك انسان درون گراي منزوي را به بطن جامعه برگرداند و پرحرارت تراز پيش با زندگي آشتي اش دهد. شعر مي تواند كارهاي بزرگ را با كمترين هزينه و امكانات به بهره برداري برساند. شعر قادر به پرورش انسان هايي ست كه چموشي مي كنند و ناآرامند. شعر مي تواند از شاعركاني تازه پا، بزرگ مردان و زناني بسازد كه تاريخ منتظر اسم آنهاست.
در همین اصفهان، شهرهایی هستند که شاعر ندارند و تا دلت بخواهد شاعرسرا دارند اما در خمینی شهر شاعران فراوانی هستند اما دریغ از یک محیط آبرومند برای هم نشینی و هم اندیشی آنها. به عقيده من بچه هاي خميني شهر-در اين روزگار بي امكانات- حق دارند كه جايي براي آفرينش هاي هنري داشته باشند. حق شاعرکان خميني شهر پرسه زدن در فضاهاي ناامن و غوطه خوردن در افكار مزاحم نيست. حق بچه هاي اين شهر بيش از اين حرف هاست. ما که دستمان بسته است اما کاش مسوولان امر دستی بجنبانند. دانش آموزان شاعر خمینی شهر نیازمند یک اتاقند با چند تا صندلی تا زیر سایه یک استاد متعهد و مهربان شعر بخوانند، شعر بشنوند و شعربگویند. فقط همین...در شهر اگر كس است يك حرف بس است...