دلار و تاپوچی
از آن آدمهایی هستم که به سنت چسبیده ام و به هیچ وجه حاضر نیستم آنها را رها کنم تو هر کاری که می کنم باید رگه ها و جای پایی از سنت باشد، قبل از عید به فکر افتادم که برای این نوروز یک تغییر و تحولی و تنوعی داخل خانه به وجود بیاورم و یک چینش جدیدی تو ورودی و سالن ساختمان طراحی و اجرا کنم.
اولش اهل خانه به این فکر بنده توجهی نداشتند و وقتی دیدند من ول کن ماجرا نیستم گفتند به سراغ طراحان داخلی ساختمان برو تا یک طراحی درست و حسابی انجام بدهند و آن را اجرا کنیم.
ولی من که نمی خواستم خرج زیادی برای خودم درست کنم این راه حل را قبول نمی کردم تا اینکه یک روز که تو خیابان می رفتم، چشمم به تابلوی یکی از این موسسات طراحی داخلی افتاد، جا پارک بود و شاریط آماده، زدم کنار و رفتم سراغ طراحان جوان و موضوع را برای آنها مطرح کردم آنهاهم چندین دفترچه راهنما و عکس جلوی من گذاشتند و بعد هم رفتند سراغ رایانه و مجموعه عکس های طراحی داخلی را نشانم دادند و نهایت گفتند باید محل را ببینم و طراحی از ما پسند و انتخاب از اهل خانه و پول از شما.
راستش را بخواهید از این همه طرح و عکس سر درگم شدم و نهایت هم هیچ کدام به دلم نچسبید چون من تو سنت بودم و خرج کم و آنها صحبت از مدرن و پست مدرن و کلاسیک و رومی ایتالیایی و فرانسوی و پول زیاد می کردند پس خداحافظی کردم و چند بار با خودم قرار گذاشتم که اصلا سر و صدای آن را بلند نکنم و توی خانه از رفتنم به دفتر طراحی حرفی به میان نیاورم و در عوض روی همان مواضع و افکار خودم پافشاری کنم یعنی با هزینه کم چند عنصر سنتی به فضای داخلی ساختمان و سالن اضافه کنم.
شب همان روز باز موضوع را در بین اهل خانه مطرح کردم و گفتم من می خواهم چند چیز سنتی توی فضای سالن اضافه کنم و تصمیمی برای رفتارهای سخت افزاری (یعنی آوردن استاد و بنا وعمله و مهندس و معمار) ندارم که از قدیم گفته اگر «اوسا نوک تیشه اش بند شه دیگر رفتنش با خداس» پس باید مواظب نوک سخت افزار یعنی تیشه باشم که خانه خرابم می کند.
سرانجام اهالی خانه همراه و موافق شدند که تغییرات سنتی باشد و شروع کردند به بارش افکار و نظر دادن و گفتند که: می توانیم یک آفتابه مس بخریم و توی قفسه داخل سالن بگذاریم و یا یک پنجره گرد قدیمی از جنب پارک مهر تهیه کنیم و در گوشه ای از سالن مثلا بالای تلویزیون جا بدهیم و یا یک جفت گیوه کار هنرمندان همشهری خودمان بخریم و از سقف سالن آویزان کنیم و می شود یانه (هاون سنگی قدیمی) مادر بزرگ را آورد و در ورودی سالن با دسته چوبی آن قرار داد و یا یک دستک «حوض کوچک» از خانه های قدیمی که حالا دیگر در راستای بازسازی بافت فرسوده دارند یکی یکی تخریب می شوند پیدا کرد و آورد وسط سالن جلوی مبل ها گذاشت و یک درب سنگی باغهای قدیمی که به دلیل کم شدن زور و قدرت مردم کنار گذاشته آورد و روی آن دستک گذاشت تا بشود میز و یا یک سماور ذغالی قدیمی از مغازه سمساری دوشنبه بازار خرید و قریه آفتابه توی قفسه گذاشت که ناگهان یکی از اهالی خانه گفت من یک تاپو «سازه گلی استوانه ای که حکم سیلو را داشت» دارم که می توانیم آن را بیاوریم، گوشه سالن بگذاریم و روی آن نقش و نگار بکشیم در حالی که بقیه زدند زیر خنده، من گفتم احسنت، آفرین، کم هزین ترین عنصر را برای فضای داخلی را پیدا کردی اما به یک اصلاحیه لازم دارد و آن اینکه به جای تاپو، تاپوچی (نوع کوچک تاپو) می آوریم، یک گوشه می گذاریم و تزییناتی هم روی آن انجام می دهیم مثلا عکس آدم که سبیل های بلندی دارد و سبیلهایش حکم شاهین ترازو را دارد و از دو طرف آن کفه ها آویزان هستند می کشیم که خیلی افراد را به محض ورود به سالن «سوپرایز» کند.
بحث که به اینجا کشید برنامه مورد علاقه تلویزیون شروع شد و همه رفتند سراغ آن و من تو ذهنم مروری کردم که حالا تاپوچی کجا بود که نهایت رد پایی از آن در یکی از محلات شهر پیدا کردم و گفتم فردا می روم سراغ می گیرم.
روز بعد با جستجو در گوشه ای از همین شهر کسی را پیدا کردم که کارش تاپو و تاپوچی سازی بود و حال اگر سفارشی می رسید انجام می داد ، پیرمردی بود سلام و علیکی با او کردم و گفتم یک تاپوچی می خواهم برایم بسازی گفت باشد پرسیدم قیمت آن چقدر است که در جواب گفت قبل از اینکه وضع دلار بهم بخورد قیمتش این بود ولی حالا که دلار به این روز افتاده شده است فرق می کند که من گفتم پدر جان شما که همه عمرت از دست و بازوی خود نان خورده ای تا حالا دلار دیده ای، گفت: راستش را بخواهی نه گفتم آخر گل و کاه چه ربطی به دلار دارد؟ نکند خدا ناکرده مثل بعضی ها به جنگ روانی دشمن دامن می زنی و از شرایط گل آلود ماهی می گیری، تو هم خاک و کاه را با دلار دولتی خریده ای و آنها را احتکار کرده ای و حالا می خواهی با قمیتی که از طرف دیگران برای به هم زدن شرایط مملکت اختلال در اقتصاد کشور تعیین می شود بفروشی که یک لحظه متوجه قیافه پیرمرد شدوم و به فکر افتادم که خاک و کاه که با دلار خریده نمی شود و این بنده خدا روحش از این دغل بازیها خبر ندارد و من همچنان غر و لند می زدم که آخر تاپوچی با دلار چه نسبتی دارد، چرا ما باید خودمان به طرفند های بیگانگان دانسته و ندانسته دامن بزنیم و آب به آسیاب آنها بریزیم؟