فرصت و كاغذهاي مچاله

ارسال در کتاب و ادبیات

forsat1111forsat1حرف از انتشار نشریه محلی برای خمینی شهر که پیش آمد، بعضی ها آیه یاس خواندند که مگر خمینی شهر چه دارد برای نوشتن؟ فوقش چند تا شماره در می آید و بعدش دستتان خالی می شود اما حالا به لطف خدا این سومین عیدی است که می آید و فرصت ویژه نامه ای را که سعی می کند بومی و محلی بودنش را حفظ کند، به بهانه آمدن بهار دست مردم می دهد و این در حالیست که هنوز کوهی از سوژه های دست نخورده و ناب خمینی شهری روی میز تحریریه دارد انتظار شماره های آینده را می کشد.

 

فرصت به عنوان یک نشریه محلی آمد تا من عکس همسایه دیوار به دیوارم را از لابلای صفحاتش پیدا کنم و تو مشکلات محله تان را از لابلای سطورش بخوانی و اسم خیابان محل زندگی مان را در میان تیترهایش پیدا کنیم.

فرصت آمد تا وقتی ویژه نامه عالمان بزرگ شهر را به دست مردم می دهد، اعتماد به نفس را در وجودشان بالا ببرد و برق غرور را در چشمانشان ببیند وقتی عکس ورزشکاران نام آور خمینی شهری عکس اولش می شود.

فرصت آمد تا تعلق خاطر مردم را نسبت به شهرشان بالا ببرد وقتی نام آثار باستانی شهر را تیتر می کند و دوربینش راه می افتد توی همه کوچه پس کوچه های شهر و روستا تا یادگار ی های گذشتگان را به دست خوانندگان برساند.

فرصت آمد تا روند کند ساخت و ساز مسکن مهر را به طنز بکشد و بیمارستان منظریه را کاریکاتور کند. به امید اینکه این زبان گویاتر باشد و شاید گوش ها بهتر بشنوند.

فرصت آمد تا مطالبات مردمان شهرش را بالا ببرد تا دانشجوی خمینی شهری به جای اینکه از کاندیدای مجلس تقاضا کند که اگر نماینده شد سرویس دانشگاه محل تحصیلش را از یک اتوبوس به 2 تا ارتقا بدهد، چشم بدوزد توی چشم های کاندیدا و بگوید: برای احقاق حق شهر من از عوارض آلایندگی چه خواهی کرد؟ تا چشم بدوزد توی چشم های شهردار و بپرسد: راهی یافتی تا شهرم از درآمدی پایدار برخوردار شود؟

فرصت آمد تا نام خمینی شهری هایی را که در سراسر ایران بلکه جهان افتخار می آفرینند، در میان همشهریان خودشان از گمنامی دربیاورد.

فرصت آمد تا به نمایندگی از مردم بنشیند مقابل رییس صدا و سیمای استان و بگوید: پس سهم شهر من از صدا و سیما چه می شود؟ و این انتقاد چندین ساله را بازگو کند.

فرصت آمد تا میزان امیدواری و اعتماد مردمان شهر را بالا ببرد هر وقت که درد دلشان با فرصت را در قالب پیام تلفنی در صفحه 10 می خوانند و جوابیه ای که مسوول می فرستد به آن ها بقبولاند که مشکلات شهر ما هم، قابل دیدن، قابل پیگیری و قابل حل هستند.

فرصت آمد تا جسارت مردمان شهرش را بالا ببرد تا وقتی جدول مصوبات سفرهای ریاست جمهوری و استاندار و میزان پیشرفتشان درج می شود، از مسوولان بپرسند پس بودجه های خمینی شهر چه شد؟ آمد؟ نیامد؟ رفت؟ نیامده رفت؟

فرصت آمد تا پلی باشد میان مردم و مسوولین تا هم به مردم بیاموزد که باید سوال کنند و هم مسوولان را موظف به پاسخگویی نماید.

فرصت آمد تا تو نام خواهرت را پای فلان گزارش بخوانی و من نام همکلاسی ام را گوشه صفحه کاریکاتور.

فرصت آمد تا استعداد های قلم به دستان شهرش را شکوفا کند و به آن ها فرصت بدهد تا خودشان را محک بزنند.

فرصت آمد تا...

اما علی رغم همه فرصت هایی که فرصت سعی کرد و وظیفه خودش دانست که ایجاد کند و همه تهدیدهایی که تبدیل به فرصت کرد اخیرا بعضی ها آن را روزی نامه خواندند.

خمینی شهر و خبرها و سوژه های نابش در میان اخبار ریز و درشت کلانشهرها گم شده بود، درست مثل تکه کاغذی که در میان انبوه کاغذهای سیاه و سفید روی یک میز نتوانی پیدایش کنی و فرصت آمد تا قبل از اینکه تکه کاغذها مچاله بشوند، خمینی شهر را پیدا کرد.