کلاهی برای آشپزها
اینجا باغ بانوان است، روز شنبه 23 اردیبهشت 91 و باز هم اتفاقی که می شد خیلی خیلی بهتر از این ها بیافتد و به نوعی ماست مالی شد. جشنواره غذاهای سنتی برای چندمین بار و دوباره همان اشتباهات و همان کم کاری ها. انگار که خلاقیت را در شهر کشته باشند یا کسی جایی ایده ای نداشته باشد تا این تکرار های ملال آور تمام بشود.
این جشنواره می تواند در مکانی بهتر و به صورت خانوادگی اجرا شود. لزومی ندارد خانم های شهر آشپزی هایشان را به رخ هم بکشند، در این جمع اگر به مردان هم امکان هنر نمایی داده شود رقابت زیباتر و حرفه ای تر می شود آن وقت می شود گفت که جشنواره گرفته ایم و حظّش را ببریم.
امسال برای فرار از تیغه آفتاب میزها را در دو ردیف زیر سایه درختان در یک راهروی باریک چیده اند، جای ببینندگان که چه عرض کنم جای خود شرکت کنندگان هم نیست، غذاها توی دست و پای هم روی میزها چیده شده اند، یک چیدمان هول هولکی در دیگ و کاسه های پیرکس و تفلون! می بینی! اینجا همه چیز سنتی است از مُرصّع پلو گرفته تا هویج پلو، ماهی شکم پر و الویه هم که جای خود. بگذریم از اینکه غذاها یخ کرده بود، آشپزها لباس فرم نداشتند، گاهی می شد مردان بازدید کننده ای را هم دید که خوب گناه دارند آن ها هم دلشان می خواهد به جشنواره بیایند ! استقبال از جشنواره نشان می دهد که شهر چقدر تشنه این دست از فعالیت هاست و درست نیست تمام ذوق شهر با کم کاری ناکام بماند.
البته مردان مسوول شهر من هم آمده اند تا غذاها را بچشند و بالاخره مدیرتی نشان بدهند! آقایان با یک قاشق یکبار مصرف غذاها را تست می کردند و با همان قاشق دهنی به هر دیگ و کاسه ای که می رسیدند غذا می خوردند! و چون ظرفی از قاشقشان بی نصیب نماند ما نتوانستیم هیچ غذایی را امتحان کنیم!