گفت و گو با رضا رویگری بازيگر سينما و تلويزيون

ارسال در سینما و تئاتر

rooygariآخرین کتابی که خوانده بود یادش نمی آمد. می گفت: "خیلی وقت است، فرصت مطالعه پیدا نکرده ام اما مطالعه را دوست دارم و غالبا کتاب های روان شناسی می خوانم، جوان تر که بودم رمان زیاد می خواندم اما حالا بیشتر سراغ کتاب هایی می روم که چیزی به شخصیتم اضافه کند و مرا به انسانیت نزدیک تر نماید."

 

ما هم در آخرین شبی که رویگری میهمان شهرمان بود، به سراغش رفتیم و سعی کردیم سوالاتی بپرسیم که چیزی به شخصیت خواننده مان اضافه کند و ما را به انسانیت نزدیک تر نماید. پیش خودمان فکر کردیم که خواننده مثلا اگر بداند این بازیگر چند تا بچه دارد یا چند بار رفته است سفر خارج از کشور چیزی به شخصیتش اضافه نمی کند و ایضا اگر نداند که رویگری از چه رنگی خوشش می آید، چیزی از شخصیتش کم نمی شود.

 

اولین بار است که به خمینی شهر می آیید؟

اصفهان زیاد آمده ام آنقدر که به قدر خودشان اصفهان را می شناسم اما خمینی شهر اولین بار است.

 

چطور بود؟

خوب. شهر بزرگی است. مردم خیلی خوبی دارد. روز 22 بهمن فوق العاده مردم محبت کردند. یعنی هر جا که رفته ام مردم خوب رفتار کرده اند. من بچه ایرانم و هر شهری که می روم مال همان جا هستم. من الان بچه خمینی شهرم.

 

راهپیمایی چطور بود؟

خیلی شلوغ بود. مردم ایستاده بودند و با من می خواندند. روز خاطره انگیزی بود.

 

با هنرمندان خمینی شهر چقدر آشنایید؟

آقای عمادی را می شناسم، آقای اصغر فرهادی را هم قبل از اینکه بیایم اینجا شنیدم که خمینی شهریست.

 

آقای امیر یوسفی را چطور؟

نمی شناسم.

 

فیلم خواب تلخ ایشان برنده چند جايزه بين المللي شده است. یکی از ماندنی ترین نقش هایی که بازی کردید، کیان بود، چقدر دوست دارید در ذهن مردم، «کیان» باقی بمانید؟

نقش کیان همیشه در ذهن ها می ماند همان طور که ایران ایران ماند. هیچ ربطی هم به من ندارد، افتخارش بماند برای آن ها که ساختند، برای مردمم. اصلا من کی هستم؟ خدا را شکر این منیّت را ندارم. شاید اگر کسی دیگر  بازی می کرد، بهتر از این می شد.

 

نقش های منفی که بعد از آن بازی کردید و در آینده هم شاید بازی کنید کیان را از ذهن ها پاک نخواهد کرد؟

اگر اینطور بود باید آهنگ هایی که بعد از ایران ایران اجرا کردم آن را از اذهان پاک کند اما هم ایران ایران می ماند و هم کیان ایرانی. چه رضا رویگری باشد چه نباشد. نمی دانید چه پیامک هایی شب شهادت کیان ایرانی برای من آمد و مردم چه عکس العمل ها که در خیابان نشان ندادند که اصلا اشک مرا درآورد. خیلی ها بعد از  آن گفتند از این به بعد به ایرانی بودنمان افتخار می کنیم؛ این عین پیامکی بود که برای من آمد. نمی دانم چرا تا قبل از آن افتخار نمی کردند. خیلی ها می گفتند: این نقش ما را سربلند کرد. من لبنان بودم یکی از اعضای حزب ا... به من گفت: کیان! همسر من شب شهادت تو غش کرد و جالب این بود که به خاطر مسائل شیعه و سنی مختارنامه در لبنان بدون دوبله پخش شد.

 

جایی گفته بودید که صحنه حضرت ابوالفضل و نهر علقمه که از فیلم حذف شد، دل سنگ را آب می کرد، بیشتر برایمان توضیح می دهید؟

گفتنی نیست باید می دیدید. صحنه بسیار اثر گذار بود، اصلا خودِ تلویزیون پول داد که ساخته شود اما نمی دانم چرا پخش نشد؟  حضرت ابوالفضل دست به آب می برد و یاد تشنگی امام حسین می افتد آب را بر می گرداند، مشک را پر از آب می کند ببرد برای خیمه ها و جنگ نمایانی می کند... قبل از اینکه فیلمبرداری تمام شود، بزرگداشتی در سالن سینمای شاهرود برای آقای میرباقری برگزار شد و همان صحنه علقمه پخش شد، آن زمان هنوز مونتاژ کامل نشده بود و آقای میرباقری فقط یک راف کات کرده بود،  موزیک اصلی هم ساخته نشده بود و یک موزیک دیگر گذاشته بودند رویش. آنجا آقای ضرغامی زار می زد، آقای درویش که خودش دارد کربلا را می سازد گریه می کرد. مثل شهادت کیان که خیلی ها زار زدند منتهی این حضرت ابوالفضل بود؛ کسی که ما از دل و جان دوستش داریم و به او اعتقاد داریم. آنچه را که ما از واقعه کربلا شنیده بودیم آقای میرباقری به زیبایی ساخت. همانطور که می دیدید صحنه های کربلا هم رنگ متفاوتی داشت و هم فیلمبرداری اش متفاوت بود. آقای میرباقری از خودش یک یادگار بزرگ به جا گذاشت. اگر الان صحنه های کربلای مختارنامه را سر هم کنیم یک فیلم از کربلا داریم که البته نهر علقمه را کم دارد.

 

این ممکن است سوال خیلی ها پیش آمده باشد؛ برای بازی در مختارنامه چقدر گرفتید؟

2 میلیارد دلار!

 

مردم باور می کنند ها.

خب باور کنند. البته یارانه هایم را بخشیدم. (با خنده)  ماهیانه یک چیزی می گرفتم که نان و پنیرمان در می آمد. من تنها بازیگری بودم که 6 سال و نیم در خدمت پروژه بودم و یک حقوق می گرفتم. البته دروغ نگویم از سال دوم یک قرارداد جدید بستم که تا آخر تغییر نکرد و همان پول را می گرفتم. عشق من کار با آقای میرباقری بود، عشق من نقش کیان بود و می دانستم که بازخورد خوبی خواهد داشت مثل 10 دقیقه نقشی که در بوتیک بازی کردم و 10 سال است که هنوز ننشسته ام. مهم نیست که برای یک کار خوب چقدر پول می گیری چرا که کار خوب خودش پول می آورد اما اگر برای پول کار کردی مطمئن باش همه چیز را از دست می دهی. من نقش کیان را برای پولش بازی نکردم اما پولش هم خوب بود و برایم برکت داشت.

 

آخرش نمی گویید چقدر؟

مالیات چی ها می آیند دنبالم.

 

تاثیر کدام نقش هایتان را در جامعه سریع تر دیده اید؟

بازتاب نقش کیان از همه بیشتر بود. برایتان گفتم که چه عکس العمل هایی داشت.

 

منظورم رسالت هنر و هنرمند است.

خب همان پیامک هایی که گفتم تازه این فقط آن نظریاتی بود که به من می رسید خیلی هایش به من نرسیده است.

 

می خواهم بدانم کیان چه چیزی را در جامعه ما عوض کرد؟

دیدگاه بعضی ها را عوض کرد. باور کردند می شود یک ایرانی شریف بود، یک ایرانی دلیر، یک ولایتمدار.

 

مگر مردم ما این ها را باور نداشتند؟

ببینید کیان یک آدم انقلابی عاشق اهل بیت (ع) بود که اعتقاد داشت دوباره باید یک حکومت علی وار سر کار بیاید. می بینید هم که تا پیروزی انقلاب می ایستد و بعد می رود دنبال قاتلین اما آن جا که سر شمر و سنان را با هم می آورد برق غرور در چشمانش دیده می شد و بعد که می رود دنبال حرمله و او را از دست می دهد تازه می فهمد که یک جای کارش ایراد دارد. به لشکرش می گوید شما بروید و شب معتکف می شود و با خدای خودش خلوت می کند. خودش را تزکیه می کند و وقتی بر می گردد مختار می گوید من فاتحه انقلاب را خواندم او می گوید من هنوز به بقای این انقلاب امید دارم ولی فرماندهی لشکر را نمی پذیرد و می گوید می خواهم مثل یک سرباز  باشم و حتی آن وقت که می گویند از اسب پایین بیا می داند که دارند به او خیانت می کنند اما می خواهد بگوید که من ولایت مدارم. آیا این پیام نیست؟ این رسالت هنر و هنرمند نیست؟

 

در بقیه کارهایتان چطور؟ مثلا اخراجی ها؟

اصلا فرقی نمی کند مثلا من وقتی در  به کجا چنین شتابان نقش پست ترین آدم را بازی می کنم نشان می دهم که آخر و عاقبت این جور آدم ها چه می شود. در کل سعی می کنم کارهایی را بپذیرم که پیامی داشته باشد.

 

پس با این حساب چرا از مردم معذرت خواهی کردید.

شما چرا به این راحتی قضاوت می کنید؟ معذرت خواهی من به خاطر این مسائل نبود، من 44 سال است که دارم برای این مردم کار می کنم و حالا فکر کرده ام که از آن ها حلالیت بطلبم. کجای  این کار اشکال دارد؟ مگر نه اینکه حلالیت طلبیدن در دین ماست؟ من گفته ام اگر کاری کردم که شما خوشتان نیامد، اگر مثلا موقع رانندگی پرخاش کردم مرا به کیان ایرانی ببخشید. همین.

 

یعنی این معذرت خواهی به خاطر بازی در اخراجی های 3 نبود؟

نخیر، بروید نوار ویدئویی مرا گوش بدهید. من نمی بخشم کسانی را که حرف مرا تفسیر می کنند. من که غزل حافظ نگفته ام فقط 2 کلمه با مردم حرف زده ام. من همیشه از خداوند خواسته ام دل بی قضاوت به من بدهد. متاسفانه دل های ما پر از قضاوت است و در مورد یکدیگر بد قضاوت می کنیم.

بعضی از همکاران شما اهل مصاحبه نیستند. گاهی فکر می کنند رسانه ها برایشان حاشیه می سازند یا امانت دار گفته هایشان نیستند. شما چه فکر می کنید؟

گاهی فکر می کنم آن ها که مصاحبه نمی کنند کارشان درست است چرا که اگر حرفی نزنی چیزی برایت نمی سازند. می بینید که رسانه ها برای من هم می سازند. چند روز پیش جلسه نقد شور شیرین بود، من گفتم جای کارهای دفاع مقدس در سینمای ما کم است، چرا فیلمی ساخته نمی شود یا همه فیلم ها طنز است، یک نفر داد زد: اخراجی ها؟ گفتم آن هم لازم است. آن وقت روزنامه ها نوشته اند: «متلک های رویگری به اخراجی ها» اما با این وجود من باز هم دوست دارم با مردمم حرف بزنم. من توی این خاک رضا رویگری شده ام با مخارج این مملکت و با محبت این مردم و با پشتکار خودم.

 

حالا که اینقدر مردم برایتان اهمیت دارند، اگر روزی یک نفر به شما بگوید انتظار نداشتم فلان نقش را بازی کنی چه تاثیری روی شما می گذارد؟

من برای مخاطب عام کار می کنم نه برای افراد خاص و منتقدین. من حتی برای جایزه گرفتن در جشنواره فجر هم بازی نمی کنم. مثل این است که مثلا امروز همه میهمان من باشند یک نفر غذا را دوست نداشته باشد، خب من چه گناهی کرده ام؟ شما نمی دانید برای همان فیلمی که درباره اش حرف زدید، چقدر مرا سر دست بردند. با این مخاطبین چه کنم؟

 

کاری که به شما پیشنهاد می شود باید چه خصوصیاتی داشته باشد که بپذیرید؟

جای بازی داشته باشد، جذاب باشد، مردم دوست داشته باشند، نقش های بابا و ننه معمولی را میلیارد هم بدهند بازی نمی کنم.

 

در جشنواره فجر امسال کاری داشته اید؟

شور شیرین، تنها صداست که می ماند و راه بهشت. یک فیلم هم با آقای قریبیان کار کرده ام که چون بخش هایی از آن باید در ترکیه کار می شد به جشنواره نرسید.

 

از نقش هایتان در این 3 فیلم بگویید.

هر کدام از این نقش ها کلی با هم تفاوت دارند. در شور شیرین نقش یک رزمنده تک تیرانداز را بازی می کنم که خانواده اش را از دست ضدانقلاب نجات می دهد. در تنها صداست که می ماند نقش یک آدم عوضی را بازی می کنم و در راه بهشت هم نقش یک مست لایعقل دوران صدر اسلام را.

 

کدام یک از نقش هایی که تا حالا بازی کرده اید به شخصیتتان نزدیک تر است؟

هیچکدام. شخصیت من همین است که می بینید. البته تازگی ها کمی پرخاشگر شده ام. بوتیک 180 درجه از من دور است. توی عمرم دیناری از دوستی قرض نگرفته ام، به هیچ کس دستور نداده ام. اما آن جا به نوکرم می گویم برو یه کم تریاک بگیر بیار بذار اینجا در صورتی که حسرت به دل آبدارچی خانه نمایش ما ماند که یکبار به او بگویم برایم چای بریز. یا اگر من مثل نقشم در به کجا چنین شتابان بودم که حالا اینجا همه را قتل عام کرده بودم.

نقش های مثبتتان چطور؟

من خودم را به کیان هم نمی چسبانم، من اصلا اینقدر دلاور نیستم، من اصلا اینقدر متعهد و مسوول نیستم. مثل اخراجی ها هم نیستم. در کل هر چه نقش از من دورتر باشد بهتر انتخاب می کنم.

می گویند سینمای سالم حاصل نقد سالم است. وضعیت نقد را در سینما و تلویزیون چطو می بینید؟

نقد ما همین قدر است که مرا نقد کردند. طرف از یک چیز خوشش می آید می گوید خوب است و برعکس. همه چیز خصوصی است و نقد کارشناسانه بسیار بسیار کم است.

هفت چطور؟

آن جا هم حرف زیاد زده می شود. همانطور که گفتم دل هایمان پر از قضاوت است.

چرا این همه روی قضاوت تاکید دارید؟

من رویم نمی شود بگویم چه نسبتی به من داده شده است. اشک مرا درآورده اند، من نمازم را می خوانم، روزه ام را می گیرم، این (شال گردن) را هم می بندم. من اولین کسی بودم که برای انقلاب خواندم (ایران  ایران) و هنوز هم روی حرفم هستم. من در یک خانواده کاملا مذهبی بزرگ شده ام. تا وقتی پدرم زنده بود از ساعت 2 نیمه شب تا صبح صدای نماز و دعایش توی گوشم بود. از روی ظاهرِ هم قضاوت نکنیم. اگر پل صراطی باشد که هست من جلوی 2 نفر را می گیرم یکی همان کسی که این تهمت را به من زد و یکی دیگر هم اگر این مصاحبه را بخواند خودش می فهمد او را گفته ام. هر کس مال مرا خورده نوش جانش. هر کس پشت سرم حرف زده شاید درست گفته، مهم نیست اما از قضاوت های نادرست نمی گذرم.

حرفتان با جوان های خمینی شهری که در سینمای جوان فعالند و دوست دارند یک زمانی مثل شما بشوند چیست؟

خدا نکند مثل من بشوند. انشاءاله بهتر بشوند. حرفم با آن ها این است که می دانم چقدر سختی می کشید، می دانم چقدر دست و بالتان تنگ است. فقط باید عشق داشته باشید و پشتکار. من و مرحوم رضا ژیان و یک نفر دیگر که حالا کارگردانی می کند و شاید راضی نباشد اسمش را بیاورم پول می گذاشتیم روی هم یک دیزی با نان زیاد می گرفتیم تا سیر شویم و تمرین کنیم و برای مردم تئاتر مجانی اجرا کنیم. من پله پله آمده ام بالا. پس ناامید نشوید.

یک خاطره از عید کودکی هایتان میهمانمان کنید.

پدرم باغبان باغی در تجریش بود که عیدها استخر بزرگش پر می شد از ماهی های قرمز و سفید و سیاه. یک روز به مادرم گفتم پول بده بروم ماهی بخرم. گفت برو هر چه می خواهی از استخر بگیر. گفتم نه دوست دارم بخرم. رفتم سر پل تجریش و از آن جا که پولم خیلی کم بود فقط توانستم یک ماهی سیاه بخرم. ماهی را انداختم توی تنگ و دویدم سمت خانه که پایم به یک تکه سنگ گیر کرد و خوردم زمین شلوارم پاره شد، دست و بالم هم زخمی شد اما تنگ را دو دستی چسبیدم. یکی دیگر هم اینکه مادرم همیشه لحظات تحویل سال گریه می کرد من هم لحظه های تحویل سال گریه ام می گیرد. سر اذان مغرب آخرین روز ماه رمضان هم همیشه اشکم جاری می شود.

راجع به این چند کلمه احساستان را کوتاه بیان کنید.

ایران ایران: برای مردم و وطنم

کیان: یک ایرانی با صفا

خمینی شهر: مصاحبه آخرش

میرباقری: مراد من

یوزپلنگ: از خاطرات خوبم در سینما

به کجا چنین شتابان: نقشی که دوستش داشتم