نگاهی دیگر به اسکار اصغر فرهادی و فیلمش

ارسال در سینما و تئاتر

 

asghar-farhadiسايت الف در يادداشتي به قلم صدرا فاطمی به بررسي اهداي جايزه اسكار به فرهادي پرداخت. اين يادداشت را كه نگاهي متفاوت به اين موضوع است بخوانيد. انتشار اين يادداشت تنها با هدف باز كردن باب گفتگو و تعاطي افكار و ارائه نظر صورت مي گيرد و مخاطبان مي توانند ديدگاه خود را درباره اين فيلم و جايزه اسكار و فرهادي براي فرصت ارسال كنند.

 

اسکار اصغر فرهادی برای سینمای ایران و یا بهتر بگویم برای ایران خبری بود كه توانست در فضای سیاست زده و معطوف به مجلس، حداقل برای مدتی کوتاه فضای رسانه های ما را تغییر دهد، بگذریم که باز هم این سیاست بود که بر فرهنگ چیره شد و این مطلب هم مانند هر موضوع دیگری در ایران رنگ و بوی سیاسی به خود گرفت.

من نیز قصد نگاشتن در باب جدایی، فرهادی و اسکارش نداشتم اما انتشار مطالب و تحلیل های گوناگون، بخصوص آخرین آن، من را بر آن داشت تا چند خطی در باب آنچه که بر ما می گذرد بنویسم، چرا که دغدغه های آقاي شریف احمدیان را می فهمم و به آن احترام می گذارم اما معتقدم که کمی تند رفته و شاید همه آنچه را که باید، ندیده است...

جدایی نادر از سیمین را نمی شود فقط با یک نگاه نگریست و تمام آنچه را که برای آن اتفاق می افتد سیاسی و از روی دشمنی با ملت و دولت ایران دانست. نمی خواهم منکر بشوم که اسکار سیاسی است و شاید جایزه فرهادی هم سیاسی باشد اما آیا ما بقیه فیلم های اسکار را هم دیده ایم و آنگاه به این قضاوت رسیده ایم که جدایی لیاقت اسکار را نداشت و این جایزه را سیاسی گرفت؟ اسکار جشنواره ای است که سیاست هم در آن دخیل است اما همه آن نیست. شاید تبریک وزارت امور خارجه آمریکا به فرهادی شائبه سیاسی بودن جایزه اش را بیشتر می کند، اما دلیل نمی شود که تمام زحمات فیلمساز، بازیگران و بقیه عوامل فیلم را به پای این جمله تبریک و اهداف سیاسی پشت سر آن تباه کنیم.

مطلبی که این جا باید مد نظر داشت این است که سیاسی کردن جدایی و جایزه اش به نیت ما نزدیک تر است یا دشمنانمان؟ اگر با اصغر فرهادی و فیلمش از ابتدا- چه توسط موافقین و چه توسط مخالفینش- سیاسی برخورد نمی شد، شاید با این اسکار که در آن صورت هم بعید به ذهن نمی رسید راحت تر کنار می آمدیم و شیرینی آن را به کام خود تلخ نمی کردیم. به عقاید و نظرات سیاسی اصغر فرهادی کاری ندارم، اما وی بارها اشاره کرده است که فیلمش یک فیلم سیاسی نیست، گرچه نظریات سیاسی وی آنچنان هم غیر قابل تحمل نیست.

با این مقدمه، چند نکته کوتاه را راجع به فیلم و حواشی پیرامون آن یادآوری می کنم شاید که به تحلیل های ما کمک بیشتری کند.

 

۱- برای بنده نیز اینکه شاکله فیلم را مهاجرت از ایران و فراهم آوردن امکانات مناسب خارج از کشور برای آینده "ترمه" تشکیل بدهد، نه تنها نامطلوب بلکه غیر قابل قبول است. فرهادی می توانست تمام آنچه که راجع به دروغ، وجدان و اخلاق مدنظرش هست را در قالبی دیگر به بیننده نشان دهد، نه اینکه فیلم با سوال چرایی مهاجرت از ایران شروع بشود و به گونه ای ادامه پیدا کند که مخاطب به جواب این سوال برسد. اما سوال اساسی اینجاست که آیا تنها و تنها این تصویر باعث شده است که فرهادی و فیلمش اسکار بگیرند؟ اگر این تصویر از ایران اینقدر تاریک و سیاه است چرا مخاطب ایرانی نیز با فیلم ارتباط برقرار می کند و حتی این فیلم بیشترین جایزه را در جشنواره فیلم فجری می گیرد که آن هم خالی از سیاست نیست؟

 

۲- واکنش های متفاوتی را نسبت به فیلم از طرف غیر ایرانیان سراغ داریم. در هیچ یک از آن ها به تصویرسیاهی که تا این اندازه در داخل روی آن مانور داده می شود، اشاره نشده است (موضوع مهاجرت از ايران). نامه پیمان معادی به اصغر فرهادی گوشه ای از این واکنش ها را می آورد. آیا فرانسیس فورد کاپولا، استیون اسپیلبرگ، وودی آلن، دیوید فینچر و... هم فقط به دلیل این تصویر سیاه عاشق فیلم شده اند؟ از آن طرف واکنش های مردمی نیز در خارج از کشور به این فیلم مثبت بوده است و درخور توجه. اینکه طیف گسترده ای از مخاطبان خارجی با فیلم ارتباط برقرار کرده اند دلیل دیگری است بر اینکه فیلم سیاسی نیست و تاثیری که روی مخاطب می گذارد چیزی بیشتر از سیاه نمایی صرف از ایران است. نمونه بارز آن فیلمساز فرانسوی ضد صهیونیست است که از میهمانان جشنواره فجر بود و با همکاری ایران یک فیلم بر ضد هولوکاست ساخته بود. حرف های وی در "پارک ملت" دلیل خوبی بر این مدعاست. صحبت های او نشان می داد که برای ایران، مردم و نظام آن احترام زیادی قائل است، وقتی که شهیدی فر از سینمای ایران از وی پرسید و آخرین فیلمی که دیده است، وی در جواب از جدایی نام برد و تاثیر آن بر روی او و اینکه تا چه اندازه این فیلم اخلاقی است و مسائلی را مطرح می کند که امروزه در سینمای غرب مرده است و جایی در آن ندارد. این صحبت ها و موارد قبلی نشان می دهد که تصویری که ما از فیلم برداشت کردیم همان تصویری نیست که دیگران بخصوص غیر ایرانیان از آن دریافت کرده اند.

 

۳- اینکه این فیلم نماینده جمهوری اسلامی ایران بود و از طرف سازمان سینمایی ایران به اسکار اعزام شده بود رفتار بسيار معقول تر و آرماني تری را از اصغر فرهادی می طلبید. این مطلب مهم است که فیلم در اسکار نماینده رسمی جمهوری اسلامی است و مانند کن و برلین نیست که تهیه کننده و یا سرمایه گذار، آن را به جشنواره برده باشد. با در نظر گرفتن این مطلب باید گفت که اصغر فرهادی می بایست رفتار مناسب تری را نشان می داد. رفتاری که بیشتر در شان ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران بود. انتظار نیست که اصغر فرهادی در آن جو به نحوی برخورد و موضع گیری کند که دل من بچه حزب اللهی شاد بشود چرا که بسیاری از مواردی که من به آن معتقدم و برایم ارزش محسوب می شود برای فرهادی و طرز تفکر وی چنین جایگاهی را ندارد- اینکه چرا باید این اتفاق بیفتد و بهترین سینماگر ما تا این اندازه از آرمان های ما بیگانه باشد محل بحثی جدا را می طلبد-. اما این موارد دلیل نمی شود که اصغر فرهادی در قبال مسئله‌ای که ملت ايران، بارها و بارها برای آن هزینه داده است و در آخرین مورد، ۴ شهید را تقدیم انقلاب کرده است، این چنین منفعلانه بحث کند و این مسئله را فقط مربوط به سیاستمداران بداند. باید قبول کرد که برای ملت ایران و مصیبت هایی که تا کنون از آمریکا و هم پیمانانش کشیده است، تنها "تقدیم نمودن جایزه به ملت اعتدال" بسیار کم است. البته نکته ای که باید توجه داشت و به گونه ای مربوط به همه موضع گیری های ما راجع به اشخاص می شود این است که باید هر فرد را به اندازه خودش دید و با حد و اندازه خودش سنجید. شاید برای فرهای این مسئله که جایزه اش را تقدیم به مثلاً جعفر پناهی نکرد موضع مثبتی به حساب آید، چرا که فرهادی را باید آنطور که هست و با آن ظرفیتی که دارد تحلیل کرد. با این حال و با در نظر گرفتن تمام این موارد باز هم می توان گفت که فرهادی بايستي و بايستي و بايستي عملکرد بسيار بهتری مي داشت.

و نکته آخر اینکه به هرحال اسکار را چه فرهادی کسب کرده باشد و چه کس دیگری متعلق به ملت ایران و فرهنگ این سرزمین است و می توان بخاطر آن شاد بود.